<p align="center"><span style="font-style: normal; font-weight: 700"> <font size="5" face="Times New Roman" color="#000080">تابستان مرگ: سالگرد اعدامهاي جمعي زندانيان سياسي ايران در تابستان سال ۱۳۶۷ </font></span></p>
 Turkmensahra

  ترکمنصحرا

تابستان مرگ: سالگرد اعدامهاي جمعي زندانيان سياسي ايران در تابستان سال ۱۳۶۷



۱۶ سال از اعدامهاي جمعي زندانيان سياسي ايران به فتواي آيت‌الله خميني در هفته‌هاي پس از پايان جنگ با عراق مي‌گذرد. در اين مورد هنوز در ميان حكومتيان از جمله جناح اصلاح‌طلب سكوت برقرار است. اين نوشته به اين موضوع اختصاص داده شده است، موضوعي كه كارزار دفاع از حقوق بشر آن هنگام به يكي از ثمرهاي قطعي خود مي‌رسد، كه آن را در پهنه همگاني به وسيعترين شكل مطرح سازد و جهانيان را در جريان فاجعه بزرگ قرار دهد.

ياري‌رسانان من در تهيه‌ نوشته اختصاص داده شده به قتل عام تابستان ۱۳۶۷ دو تن از جان‌ به در بردگان از آن فاجعه هستند: خانم منيره برادران و آقاي پيام آرماندوست. نام پيام آرماندوست مستعار است. منيره برادران نام شناخته‌شده‌اي است خاصه به‌عنوان نويسنده‌ كتاب “حقيقت ساده”، كه دربرگيرنده‌ خاطرات خانم برادران از زندانهاي جمهوري اسلامي در فاصله سالهاي ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ است.

منيره برادران فصل “تابستان ۶۷” در كتاب “حقيقت ساده” را اين گونه آغاز مي‌كند:
“خبر كوتاه بود. دولت ايران قطعنامه ۵۹۸ شوراي امنيت را پذيرفته است. آن روز، ۲۷ تير ماه ۱۳۶۷، در اخبار ساعت ۲ راديو خبر را شنيديم. پايان يافتن جنگ بايد خوشحالمان مي‌كرد. نكرد اما. هنوز همه چيز مبهم بود. بي‌اعتماد و مضطرب در انتظار پيامدهاي بعدي بوديم. بهاي “جام زهر” را از حساب چه كساني مي‌پرداختند؟
در روزنامه‌ها هنوز خبر از جنگ بود. در مرزها جنگ حتي شدت يافته بود و آمار كشته‌ها و تلفات مايوس‌كننده بود. خبري از آتش‌بس نبود. در لابلاي روزنامه‌ها و گوشه‌هاي پنهان آن، خبرهاي مبهمي به چشم مي‌خورد. مجاهدين با “امكانات نظامي صدام” در مرزها عملياتي را آغاز كرده‌اند.
چند روز بعد خبر قطع ملاقاتها دهان به دهان مي‌چرخيد. در سالن ملاقات لوناپارك اعلان شده بود “تا اطلاع ثانوي كليه ملاقاتها قطع مي‌شود”. سابقه داشت كه فردي، دسته‌اي يا حتي يك بند از زندان ممنوع الملاقات شود. اما قطع ملاقات كل زندان و طبق شنيده‌هاي بعدي كل زندانهاي كشور بي‌سابقه بود. چه چيزي در انتظارمان بود؟ ديگر، روزنامه ندادند. شبي آمدند و تلويزيون را هم بردند. به اين ترتيب تمامي ارتباطهاي ما با بيرون قطع شد. حتي بيماران را هم به بهداري مركز، در ساختمان قديم، نمي‌بردند ...”

اعدامهاي جمعي زندانيان سياسي در ايران، كه فتواي آن بلافاصله پس از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ شوراي امنيت و پايان جنگ با عراق از سوي آيت‌الله روح‌الله خميني صادر شد، يكي از سياهترين رويدادها در تاريخ معاصر ايران است. هنوز مشخص نيست كه با فتواي خميني چه تعداد اعدام شدند. سايت اينترنتي “اخبار روز” حاوي فهرستي است _ به آدرس http://www.iran-chabar.de/koshtara.htm
  دربرگيرنده ۱۴۳۲ نام. اين فهرست كاملترين سياهه موجود از نام اعدام‌شدگان تابستان ۶۷ است، اما تصور مي‌شود كه تعداد قربانيان به مراتب بيشتر از آني باشد كه در اين فهرست آمده است. از ده‌ هزار تن و بيشتر نيز سخن مي‌رود.
بسياري از اعدام شدگان پيشتر محاكمه شده و به زندان محكوم شده بودند. دوره محكوميت بسياري از آنها حتي به سر آمده بود. آنها را دوباره دادگاهي كردند و هياتي سه نفره منتصب شده از سوي دستگاه رهبري حكومت اسلامي با پرس و جويي دوسه دقيقه‌اي از هر يك در مورد آنها حكم مجدد صادر كرد. پيام آرماندوست در اين مورد مي‌گويد:

“بسياري از دگرانديشان طي سالهاي قبل سركوب شده بودند. باقي مانده آنها از سطح رهبري تا هواداري در زندانها دوره محكوميتشان را مي‌گذراندند. رژيم آنها را نيز از بين برد علي‌رغم حكم قبلي‌اي كه داشتند. اين امر با استانداردهاي بيدادگرانه خود جمهوري اسلامي هم در مغايرت كامل بود. به همين دليل بود كه در آن زمان اعتراض و مخالفت علني آيت‌الله منتظري را برانگيخت. آن مخالفت دليل اصلي بركناري بالاترين مقام جمهوري اسلامي پس از آيت‌الله خميني شد. ايشان تنها فردي در جمهوري اسلامي بودند كه به طور پيگير با اين مسئله مخالفت كردند. آن مخالفت ايشان باعث شد كه از مقطع شروع اعدام زندانيان چپ در مردادماه هيات سه نفره با اتفاق آرا كسي را محكوم به اعدام كند نه با اكثريت آرا.”

در مورد اين كه چه چيزي آيت‌الله خميني را بر آن داشت به قتل عام زندانيان سياسي فتوا دهد، هنوز نمي‌توان با قطعيت نظر داد. يرواند آبراهيميان استاد پژوهشگر‌ تاريخ معاصر ايران معتقد است كه توسل به عامل بي‌سرانجام ماندن جنگ و شعارهايي چون فتح كربلا دليل قانع‌كننده اي براي توجيه اين فرمان نيست، چون “آتش‌بس اعلام شده توسط سازمان ملل متحد ممکن است براي خميني به منزله “جام زهر” بوده باشد ولي براي بقيه کشور خبري آرام بخش و در خور شکر و سپاس به شمار مي‌رفت.” وي توضيح فاجعه از طريق واكنشي قلمداد كردن آن در قبال حمله مجاهدين از خاك عراق در چارچوب عملياتي به نام “فروغ جاويدان” را نيز قانع‌كننده نمي‌داند و در اين مورد مي‌نويسد: “با آنکه حمله مجاهدين، که از همان نخستين مرحله با شکست کامل همراه بود مي تواند بعنوان دليل توجيه کننده‌اي براي اعدام آنها تلقي شود ولي به هيچوجه توجيه کننده اعدام ديگران، بويژه عناصر چپ گرا که به مجاهدين سخت بدگمان بودند نمي تواند باشد.” به نظر وي “پاسخ واقعي را در مورد اعدامهاي جمعي بايد در فعل و انفعالات درون رژيم جستجو کرد. با تحقق يافتن صلح، خميني ناگهان دريافت که سيمان پر بهايي را که بوسيله آن گروه هاي ناهمگون پيروان او، با هم پيوند يافته بودند از دست داده است ... به منظور تحکيم مباني وحدت در دستگاه حاکمه، خميني سياست دو سويه اي را طراحي کرد که يک وجه آن فتواي اعدام سلمان رشدي و وجه ديگرش همين اعدامها بود.”

پيام آرماندوست تاريخ فاجعه كشتار زندانيان سياسي را به دو قسمت تقسيم مي‌كند: فصل اجرا و فصل پرده‌پوشي. فصل اجرا از اواخر تير ۱۳۶۷ آغاز مي‌شود و تا اوايل پاييز ادامه مي‌يابد. فصل دوم فصل پرده‌پوشي است كه مي‌توان گفت هنوز نيز ادامه دارد. وي در مورد فصل نخست مي‌گويد:
“بلافاصله پس از قطعنامه اين مرحله‌ اجراي قتل عام شروع شد، اجراي قتل عام دو مرحله داشت. يك مرحله تدارك و آماده‌سازي، يك مرحله هم انجام اين جنايت بود.”

پيام آرماندوست از شروع تدارك آگاهي داشته است از طريق شنود بحثهاي مسئولان زنداني كه وي در آن اسير بوده:
“يك سري بحثهايي جريان داشت در يكي از بندهاي فرعي، كه به خاطر تابستان پنجره‌ها باز بود و در طبقه مجاور، بالا و درست عمود بر ساختمان بعدي كه من در آن قرار داشتم، صحبتهايي شنيده مي‌شد در رابطه با تفسير فتوايي كه امام خميني داده بود در رابطه با قتل زندانيها. خميني خواسته بود كه تمام محاربين از بين برده شودند. بحثها را ما مي‌شنيديم كه در واقع اين طور قابل تصور بود كه برخي مقامات قضايي رژيم در حال بحث بودند در رابطه با اجراي اين فتوا.”

فتوا به اجرا درمي‌آيد. پيام آرماندوست آغاز اجراي فتوا را اين گونه تجربه مي‌كند:
“يكي‌ از نيمه‌هاي شب من متوجه شدم كه صداي گرومب گرومب زيادي مي‌پيچد در محوطه زندان. سعي مي‌كرديم كه ببينيم چه مي‌گذرد، قضيه چيست؟ با پيگيري زياد، بعد از اينكه توانستيم يك نقطه‌اي برويم كه ديد بهتري پيدا بكنيم، متوجه شديم كه از محل سالني كه به عنوان حسينيه زندان معروف بود و در انتهاي آن ساختمان بلند زندان گوهردشت قرار داشت و هر كدام از اين بندها به صورت عمود مي‌پيوستند به اين ساختمان طويل، كاميوني ايستاده، يك كاميون كانتينردار ايستاده، و ما متوجه شديم يك چيزهايي را پرتاب مي‌كنند تو اين كاميون كانتينردار و شمارش كه كردم متوجه شدم كه تا حدود ۵۰ تا جسم يا چيزي را دارند پرتاب مي‌كنند توي اين كاميونها. در شبهاي بعدي كه باز به همين ترتيب ما حساس شده بوديم كه ببينيم قضيه چيست، متوجه شديم كه يك كاميون ديگر هم آمد. اين كاميون ديگر باز بودش. و موقعي كه اين كاميون روباز را بار زدند، متوجه شديم كه برخي پاسدارها رفتند روي كاميون و شروع كردند به جابجا كردن اين اجسام. آنجا بود كه ما مي‌ديديم كه اين دست و پاي زندانيهاست كه در واقع ديده مي‌شود. ما مي‌ديديم كه اينها را بلند مي‌كنند و جابجا مي‌كنند تا تعداد بيشتري اجساد جا بدهند.”

آغاز كشتار با تشكيل دادگاههاي دو_سه دقيقه‌اي است. هياتي سه نفره در مورد زندانيان تصميم مي‌گيرد: “زنداني‌ها مي‌رفتند داخل آن اتاق و هر كس كه مي‌آمد بيرون يا به او مي‌گفتند برو سمت چپ يا سمت راست.” زنداني بسته به اين كه به كدام سمت فرستاده مي‌شد، زنده مي‌ماند يا اعدام مي‌گرديد. مشاهدات زندانيان از مرگ رسته حاكي از آن است كه اكثريت با اعدام‌شدگان بوده است.

منيره برادران پايان آن روزهاي سياه را چنين تصوير مي‌كند:
“در روزهاي آخر مهر ماه، پاسدار زندان شماره تلفن يا نشاني خانواده‌هايمان را گرفت كه براي ملاقات به آنها اطلاع دهند. خبر، تسكيني بود بر آشفتگي‌هاي چند ماه گذشته. اما هنوز يقين هم نبود كه تابستان مرگ به سر آمده باشد. همه با يك نوع نگراني و ابهام منتظر ملاقات بوديم. از زندانيهاي مجاهدي كه برده بودند، تنها تعداد اندكي از آنهايي را كه از بند ۲ بودند، بازگردانده بودند. بقيه كجا بودند؟ هيچ خبر يا نشاني از آنها نبود. نه در انفرادي‌ها كسي صدايشان را شنيده بود و نه در جاي ديگري.
ملاقات اول سر رسيد. خانواده‌ها سخت مي‌گريستند، نگران بودند و به زنداني‌شان التماس مي‌كردند كه ”كوتاه بياييد و خودتان را بيهوده به كشتن ندهيد!“ آنها در سه ماه گذشته مدام مي‌آمدند جلوي در زندان و مايوس برمي‌گشتند. هنوز هم فاجعه به تمامي روشن نبود. تنها به تعدادي از خانواده‌هاي اعدامي‌ها اطلاع داده بودند كه براي تحويل گرفتن وسايل زنداني‌شان مراجعه كنند. خانواده‌هايي كه هنوز ملاقاتي نداشتند، منتظر بودند. منتظر بوديم. “نمي‌شود كه همه‌شان را كشته باشند!” در ملاقاتها دوم و سوم، ديگر جاي خوش‌خيالي نمانده بود. خبر هولناك را رفته رفته پخش مي‌كردند. از واكنش خانواده‌ها مي‌ترسيدند؟ هر هفته به عده‌اي از خانواده‌ها وسايل زنداني اعدام‌شده‌شان را پس مي‌دادند. وسايلي درهم‌ريخته و بدون نام و نشاني از صاحب آن. ديگران هر روز مي‌آمدند جلو زندان، به اميدي. خبر هولناك به آنها هم داده مي‌شد: ”زنداني شما اعدام شده است، وسايلش را بگيريد.“ در شهرستانها با بيرحمي بيشتري اعدامها را به خانواده‌ها خبر مي‌دادند. مثلا، شبانه وسايل اعدام‌شده را از ديوار خانه‌شان به داخل پرتاب مي‌كردند. به همين سادگي و تلخي.”

پس از اجراي كشتار جمعي زندانيان سياسي دوره پرده‌پوشي آغاز مي‌شود. رژيم در اين مورد سكوت مطلق برقرار مي‌كند. هيچ كس حق ندارد در باره كشتار بزرگ سخن گويد. نخست خانواده‌ها زير فشار قرار مي‌گيرند تا به دنبال گور عزيزانشان نگردند، و اگر گوري دسته‌جمعي را يافته‌اند، آنچنانكه در “خاوران” تهران، در آن گرد نيايند. دوره سكوت و پرده‌پوشي همچنان ادامه دارد و به اين اعتبار فاجعه كشتار همچنان جاري است. بنابر اين برداشتن پرده از روي اين فاجعه مقابله با آن است و اين يكي از مهمترين وظيفه‌هاي مبارزه براي حقوق بشر در ايران است. بايد آن تابستان را به ياد آورد و مدام به ياد آورد، هرچند كه به گفته منيره برادران اين يادآوري دردناك است:
“اين يادآوريها تلخ است، هم براي كسي كه آن را از سر گذرانده است و هم براي شنونده و خواننده اين يادآوري‌ها. اما بايد بدانيم كه فراموشي هم چاره كار نيست. از فراموش كردن ما تنها كساني سود مي‌برند كه شريك آن جنايت هولناك بوده‌اند. آنها هستند كه مي‌خواهند بگويند هيچ اتفاقي نيفتاده است. ميلان كوندرا Milan Kundera در اين زمينه جمله جالبي دارد: مبارزه انسان با قدرت مبارزه حافظه با فراموشي است.”

پيام آرماندوست در تكميل اين سخن چنين مي‌گويد:
“يادآوري اين جنايت، پيگيري آن و رسيدگي به آن ارتباط ريشه‌اي، گسست‌ناپذير، مستقيم و حياتي با امر برقراري آزادي و دموكراسي و جامعه مدني و تامين حقوق انساني هموطنانمان دارد. اگر بزرگترين جنايت ضد بشري در تاريخ معاصر ميهنمان مسكوت گذارده شود و به آن رسيدگي نشود و دست‌اندركاران يك چنين جنايتي گريبان خود را برهانند از اين جنايت بزرگ، نمي‌شود اميدي داشت كه به بسياري جنايتهاي پراكنده ديگر رسيدگي شود. مسئله ديگر اين است كه بايد از تكرار چنين جنايتهايي جلوگيري شود. مطمئنا تمامي بازداشت‌شدگان و زندانيان دوره كنوني نيز به طور دايم در خطر هستند و ممكن است كه در شرايطي حاد مجددا با فاجعه‌اي چون تابستان ۶۷ روبرو شويم. جنايت ۶۷ نمونه عريان نحوه نگرش رژيم به زنداني سياسي است. نكته ديگر عدالت است، يعني رسيدگي به خواستهاي عادلانه خانواده‌هاي قربانيان كه دستشان به هيچ جايي بند نيست. آنها نه مي‌دانند گور فرزاندانشان كجاست، حتي وصيت‌نامه‌ها آنها به خانواده‌ها داده نشده است. و هيچ كس نيست كه بگويد چرا كساني را كشتند كه حكم زندان داشتند و داشتند دوره محكوميتشان را طي مي‌كردند يا چه بسا هيچ گونه محكوميتي نداشتند.”

بايد پرسيد كه با وجود اهميت عظيم يادآوري فاجعه تابستان ۶۷ براي كارزار حقوق بشر در ايران چرا در مورد اين موضوع كمتر چيزي گفته شود، خاصه در شكلي علني در داخل كشور؟ پيام آرماندوست در اين باره مي‌گويد:
“مسئله اصلي اين است كه صحبت در اين مورد در داخل كشور خطرناك است. اين يكي از آن خط قرمزهايي است كه همه بدان واقف هستند و مي‌دانند كه عبور از آن برابر است با مرگ و سر به نيست شدن و شكنجه و زندان. مقامات رژيم از بدو واقعه سكوت كاملي در اين رابطه اختيار كردند و به دقت اين سكوت را پيگيري كردند كه شكسته نشود. در دوران اصلاح‌طلبي هيچ كدام از مقامات اصلاح‌طلب در هيچ كجا در اين مورد سكوت را نشكست، در حالي كه خيلي مدعي جامعه مدني و رعايت قانون هستند. يك علت آن اين است كه خود اصلاح‌طلباني كه در مقامات بالاهستند به نحوي در اين قضيه دست داشته‌اند.”

منيره برادران تلاشهاي صورت گرفته در خارج را براي زنده نگاه داشتن ياد فاجعه ۶۷ مؤثر ارزيابي مي‌كند:
“در داخل ايران موضوع روشن است. دولتيان، از هر جناحي، چه اقتدارگرايان چه اصلاح‌طلبان، نمي‌خواهند در اين زمينه صحبتي شود. آنها نمي‌خواهند در مورد سال ۶۷ و كلا دهه ۶۰ سخني گفته شده و در مورد آن سالها روشنگري شود. آنها نمي‌خواهند پاي پاسخگويي بروند. آنها مي‌دانند كه در كشورهاي ديگر، كه پيشتر زير سلطه ديكتاتوري بوده‌اند، كميسيونهاي حقيقت چگونه از روي جنايتها پرده برمي‌دارد. آنها به هر نحوي مي‌كوشند كه اين سكوت شكسته نشود. در خارج از كشور اپوزيسيون خوب كار كرده است. هر ساله شهريور براي بزرگداشت كشته‌شدگان ۶۷ برنامه‌هايي در شهرهاي مختلف برگزار مي‌شود. در اين زمينه مطالب بسياري منتشر مي‌گردد.”

با اميد به اين كه يادآوريهاي فاجعه‌هايي چون تابستان ۶۷ مانع از تكرار آنها شوند..



نويسنده كيواندخت قهاري


استفاده از مطالب اين سایت با ذکر منبع بلامانع مي باشد